رمان اسیر سرنوشت
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
رمان اسیر سرنوشت
نوشته شده در پنج شنبه 9 ارديبهشت 1395
بازدید : 3613
نویسنده : میلاد

رمان اسیر سرنوشت

 

خلاصه داستان :داستان درمورد دختری به اسم نوشینه که عشقو باور نداره اما طی اتفاقاتی عاشق پسر عمش میشه ادامشو خودتون بخونین پر از تجربه های تلخه رمانی واقعی که نویسنده میخواد عشقشو زنده کنه

 

 

قسمتی از قلم نویسنده :سکوت کلاس با صدای خانوم جهانگیری شکست(دبیرعلوم دوم راهنمایی):خب بچه ها ایشالاتعطیلات نوروز بهتون خوش بگذره و سال ۸۸بشه یکی از بهترین سال های زندگیتون….فقط درسارو فراموش نکنید شما نمونه این باید با مدارس عادی یه فرقی داشته باشین….تستای مرآت خیلی کمک میکنه حتما تستارو دربیارین که هیچ بهونه ای قبول نیس خب میتونید برید…….روز خوبی بود کلا تعطیلات به همه خوش میگذره یه ذوق خاصیه سریع کیفمو انداختم کولمو با فاطمه هم قدم شدم ورفتیم خونه….. کلیدو از زیپ کوچیکه ی کیفم برداشتم و رفتم تو …. _ســــــــــــــــــــلام بر پدر و مادر گرام _سلام دخترم خسته نباشی دیگه کلاسا تموم شد؟؟؟ _خدارو شکر۱۵روز میتونم نفس بکشم _بابام باخنده گف:من واقعا نمیدونم شما سر کلاس چیکار میکنین که اینقد خسته میشین …. _عه بابایی…..خب ذهنمون خسته میشه _باشه حالا ن که درسم میخونی؟؟؟ _قیافمو مظلوم کردم و لبامو آویزون و گفتم یعنی واقعنی من درس نمیخونم؟؟؟همش تو اتاقمم…. _بابام میخنده و میگه:خودت پرسیدیا باز نبینم قهر کنیا ولی هر وقت خوابت نمیبره من کتابو دیدم دست تو که ۵دقیقه بعدشم بیهوش میشی صدای مامان از آشپزخونه بلند شد:آقا دختر منو تنهآ گیر آوردی؟؟؟ _ایول مامانم بازم شما کمکم میکنی _مامان چشمکی زدو گفت دیگه یکی یدونه ای دیگه رفتم سمتشو بوسیدمش اونم پیشونیمو بوسید _اوووووف نوشین؟؟؟؟؟ _دستمو بردم کنار گوشم و گفتم بله قربان؟؟؟ _لوسم که شدی تف مالم کردیا _یدونه مامان که بیشتر نداریم _ خوبه خوبه برو لباساتو عوض کن زود ناهار بخوریم بعدش باید بریم بیرون برا خرید _خــــــــــرید؟؟؟؟ _کر شدم دختر میشه اون صدای مثل رادیوتو بیاری پایین؟؟؟ _حالا صدای من مثل صدای رادیو خرابس؟؟؟و لبامو آویزون کردم و رفتم سمت اتاقم _عه عه دختر من کی گفتم رادیو خرابه دیدی خودت گفتی؟؟؟باشه من بعد میگم رادیو خرابه درضمن میای پایین سامانم صداش کن _باشه مامان بعد عوض کردن لباسام با یه تیشرت سورمه ای و شلوارسفید رفتم سامانو صدا کردم سامان؟؟؟سامان؟؟؟؟ _ای هناق ۷۴ساعته بگیری نوشین با این صدات چقد تو دادو بیدادمیکنی من موندم این حنجرس یا بلندگو

 

 

دانلود انواع فرمت رمان:

نسخه جاوا با فرمت jar-کتابچه                    لینک دانلود

نسخه جاوا با فرمت jar- پرنیان                    لینک دانلود

نسخه اندروید با فرمت apk                          لینک دانلود

نسخه به صورت کامل و بدون فشرده pdf     لینک دانلود

 

بعد از دانلود لطفا نظر هم بگذارید



:: موضوعات مرتبط: انواع رمان , ,
:: برچسب‌ها: رمان جدید , رمان , دانلود رمان , دانلود , عکس , کلیپ , شیراز , گالری عکس ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: